راز های ما

نا گفته ها بسیارند و ناگفته رازها بسیار تر
راز های ما

به سراغ من اگر می آیید
،نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من‌!
به یاد سهراب سپهری عزیز

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۴ فروردين ۹۹، ۱۹:۰۴ - شیمیایی نمونه
    عالی
  • ۱۴ فروردين ۹۹، ۱۹:۰۲ - شیمیایی نمونه
    عالی

من هر روز چمدان غم دوری تو را با خود حمل می کنم
  او هر روز با من بیدار می شود...
ما  به سر کار می رویم ...
 ما به خرید می رویم...
ما با هم زندگی می کنیم... 
اگر نبود نمی توانستم به زندگی ادامه دهم بی تو...
و آخر شب در کنارم می خوابد
من عاشق این چمدان غم هستم...
 چون تنها چیزی است که...
درد سنگینی آن روی دوشم درد دوری تو را تسکین می دهد...
 این غم تنها چیزی است که از تو به یادگار مانده است ...
برای همین دوستش دارم...


۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۴۹
رویا رویایى


 درختان این شهر مرا می شناسند...
 صدایم برای پرندگان شهر آشناست
 ابرهای شهر سایه سرم هستند
 خورشید شهر گرمای وجودم است 
 رودخانه این شهرطرحی از چهره ی من کشیده است 
کودکان این شهر هم بازی های من هستند
  پس تو کی  مرا میشناسی?
 پس تو کی با من آشنا می شوی?
     پس تو کی سایه سرم می شوی?  
پس تو کی گرمای وجودم می شوی ?
پس تو کی نقشی از چهره ی من می کشی?
 تو که سبز تر از درختی و خوش صدا تر از پرنده
 و مهربان تر از ابر و گرم تر از خورشید و با طراوت تر از رود
 و شاد تر از کودکان...
ای آبی تر از آسمان به وسعت  کهکشان  تو را دوست دارم...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۶ ، ۲۰:۳۴
رویا رویایى

 اگر قرار بود برای رسیدن به تو
 از کوهی  بالا بیایم
 از کویر تشنگی بگذرم 
با دیوی دست و پنجه نرم کنم 
در اقیانوس طوفانی با تک قایقی شناور شوم
 در گردبادی اسیر شوم 
 با عالمی بجنگم ...حاضر بودم و لحظه ای درنگ نمی کردم
ولی برای رسیدن به تو با یخبندان قلبت 
 با سرمای چشمت 
 با کویر احساست 
 با طوفان قلبم 
 چه کنم ?
 آه که غمم زیاد است و طاقتم کم 
 غمم زیاد است و حالم نزار 
 غمم زیاد است و بدنم ضعیف
ولی باز با خود می گویم سخت باش
 آدم ها دوست دارند چیزهای سخت را بدست بیاورند!!!


۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۴۶
رویا رویایى

 تمام حرف های خصوصی که نمی توانم به کسی بگویم  را اینجا می نویسم
حرف های خصوصی تر هم هست که حتی نمی توانم اینجا هم بنویسم
 آن حرف ها را با بغض به صندوقچه قلبم می ریزم
 ولی بالاخره قلب هم پر می شود ..
وقتی پر شد ...
حرف های بغض دار...  اشک می شوند و می ریزند روی گونه هایم
و این چرخه ادامه دارد...
 چقدر سخت است که کسی را نداشته باشی که رخ  در رخ حرف دلت را بزنی
و چقدر می تواندلذت بخش باشد  که در گوشش پچ پچ کنی 
  و او نیز دلی جواب حرف دلت را بدهد!!!
ولی خیلی خوب است که حداقل کسی نمی تواند اینجا را از من بگیرد 
ممنون که هستید و مرا می خوانید

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۱:۵۹
رویا رویایى

خداجون عاشقتم ...
نه برای اینکه یهم زندگی بخشیدی ... نه!
برای اینکه هستی...
 خیلی وقت ها هیچ کس نیست...
 زمین داره جای سردی میشه 
عصر یخبندان قلب آدم هاست
 ممنون که هستی ...
ممنون که هر روز با طلوع خورشید
گرما رو بهم یاد آوری می کنی 
 تا یادم نره که اگه همه نامهربونن من باید مهربون باشم 
 تا شاید قلب مهربون آدم ها منقرض نشه
 ممنون که هستی ... حتی بعد از غروب 
خیلی وقت ها هیچ کس نیست... 
ولی تو هنوز با انعکاس خورشید,  عاشقانه حواست بهم هست
خدای مهتاب به دست شب های تنهایی من 
 من دوستت دارم


۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۱:۲۳
رویا رویایى

انتظار خیلی شیرینه وقتی بدانی که منتظر...
 چه قلب مهربونی
چه نگاه شیرینی
چه خنده دلربایی
چه صدای دلنشینی
 چه هم صحبت صمیمی
چه لحاظات شادی و ...هستی
حتی اگر زمان و مکان قرار را هم ندانی
 این انتظار و برای همتون آرزو می کنم


۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۶:۴۵
رویا رویایى

از همه چیز مهم تر در زندگی این است که 
همدل باشیم ...نگاهی مهربان باشیم ...گوشی شنوا باشیم ...
دست یاری دهنده باشیم... دلمون واسه هم بتپه...
صدامون شعر بخونه ... شادی ها را هر چند کوچک به هم هدیه بدیم ...
 حال هم دیگه رو بفهمیم ...
حالمون خوب باشه و حال بقیه رو هم خوب کنیم
 هر احساس خوبی نسبت به  هم داریم  رو بگیم
 قطعا در این صورت...

 زندگی زیباست 
زندگی سرزمین رویاهاست
 زندگی چیزی است در آنسوی عشق 
زندگی را باید دگر باره نوشت
زندگی همراه شیرین خیال
 دست یافتن به آرزوهای محال
زندگی این است تو فکرش مکن 
زندگی را با دلت آکنده  کن
 دل به دل بسپار نه بر دنیای خویش
 که بهای دل , دل است بی کم و بیش
 


 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۲۳
رویا رویایى

 امروز بعد از عادت پیاده روی روزانه ام 
برای اینکه حال خودمو خوب کنم رفتم شهر بازی
 پر از بچه هایی با نمک و با مزه حتی با چند تاشون همکلام شدم... همبازی شدم 
بین بچه ها تمام حس هایی که ما بزرگترا گم کردیم بود
 شادی بود 
همکاری بود
دوستی بود
همدلی بعد از زخمی شدن یکیشون بود
کمک برای یاددادن بازی به هم دیگه ... تمام چیزهایی که این روزها ما گمشون کردیم
 شاید هم تو یه دوره از تاریخ زندگیمون این چیزهارو جا گذاشتیم
 جواب لبخند رو هم با خنده از ته دل می دادند 
خلاصه یک دل و یک زبون شده بودند که بهشون خوش بگذره
کلا حالم خوب شد
آخرش فهمیدم اونجا شهر باز ی نیست شهر انرژی مثبته
به شما هم پیشنهاد می کنم وقتی حالتون بده برین شهر بازی
 نه از این مدرنا از اون قدیمیا که فقط تاب داره و سرسره
 صمیمیتشون بیشتره

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۱:۳۹
رویا رویایى

امروز دوست داشتم اولین نفری که بعد از یک سفر یک روزه خسته کننده می بینم تو باشی
 برای همین آمدم  همان جایی که خودت می دانی
تو را دیدم ...
  و تو بدون آن که بدانی تسلای دل بی قرارم شدی
برای همین  دل است که حاضر شدم با خستگی زیاد...
  پای پیاده به دیدارتو بیایم ...
اگر  واقعاخوشبختی را به بها می دهند ...
اگر آن خوشبختی  تو  باشی...
 حاضرم بهایش هرچه باشد بپردازم

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۴۱
رویا رویایى

 مقصر منم که تو را دیدم...
مقصر منم که به تو دل سپردم ...
مقصر منم که تو را دوست دارم ...
مقصر منم که دلتنگ چشمانت می شوم...
مقصر منم که نگران تو می شوم...
مقصر منم که ضربان قلبم با دیدنت بالا می رود  و نفسم بالا نمی آید
تو اگر مرا ندیدی دلی هم به من ندادی  و مرا دوست نداری ...
دلتنگ و نگران و در یک کلام عاشق من نمی شوی ...
 قطعا مقصر منم
تو بهتر از آنی که مقصر چیزی باشی .



۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۳:۵۷
رویا رویایى
 

امروز همه چیز خوب بود...
 ریزش شکوفه های خشک شده ی درختان ...
 حس تازگی وخنکی آب ...
صدای آواز پرندگان...
عبور  بی مهابای کودکان ...
 هجوم انبوه خاطرات خوب بچگی به ذهن...
زمزمه ی آهنگ قدیمی با دوست...
همهمه ی کلاغ ها روی کاج ...
نوازش نسیم بهاری که شالم را می برد...
و حضور تو که دلم را می برد...
 کاش تو هم حس مرا داشتی ...
کاش همه را می شد با دوربین ثبت کرد...


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۱:۳۴
رویا رویایى


وقتی در کنار تو ام و با تو به غروب دل انگیز روزهای دلتنگی نگاه می کنم ...
  وقتی تو با مهربانی مرا در آغوش خود جای می دهی...
        وقتی از همه جا و همه کس خسته ام... تنها خستگی ام را به شانه های تو می سپارم تا سبک شوم... 
وقتی بوی تازه ترین گل های بهاری را در کنار تو استشمام می کنم...
وقتی تو را هر روز در کنار دریاچه پارک می بینم که بی صبرانه منتظر منی و از آنجا نرفته ای...
   وقتی تو تنها رفیق روز های تنهاییم هستی...
احساس می کنم که عاشقت شدم ...
نیمکت روزهای سخت ... نیمکت دوست داشتنی ...
زیباترین غروب دنیا تنها از زاویه دید تو پیداست 
خیلی خوب است که در جهان میان این همه پارک و در پارک میان این همه نیمکت تو را برای خود دارم
تویی که از تمام آدم ها بیشتر به حرف هایم گوش کرده ای
آرامش من مهمترین چیز برای توست...


۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۳۳
رویا رویایى

کسی بهمون یاد نداد که چطور عاشق بشیم ولی عاشق شدیم ...
 کسی بهمون یاد نداد وقتی عاشق شدیم چی کار کنیم...
 و هنوزهم نمی دونیم وقتی عاشق شدیم چی کار باید بکنیم 
  کارای دلی رو کسی بهمون یاد نمی ده .خودش اتفاق میفته .قلبمون کارشو بلده ...
می دونه چطور باید عاشق شد 
ولی وقتی عاشق شدیم عقل در کار قلب دخالت می کنه 
 برای همینه که قلب نمیتونه ادامه بده 
 ولی مطمینم اگه عقل دخالت نکنه قلب به بهترین شکل از پسش برمیاد
 پس وقتی عاشق شدیم همچنان به قلبمون اعتماد کنیم بزاریم خودش کارشو انجام بده
 افسارمون رو تو این یه مورد به عقل حسابگر ندیم
بیاین به قلبمون اعتماد کنیم...

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۳۷
رویا رویایى


حرف هایی که هیچ وقت گفته نشد...

 

دلم میخواست بهش می گفتم 
چه خوب شد که برگشتی...
دلم برات تنگ شده بود... 
 چقدر خوشحالم که دوباره می بیننمت ...
 اما همه چیز در  یک نگاه خلاصه شد ... 
 در سکوت شروع و تمام شد ... از کنار هم ساده گذشتیم
انگار اصلا همو نمی شناسیم ... اما چشماش , چشمام چیز دیگه ای رو فریاد می زد
چرا هیچ وقت نمی تونم حرف دلم رو صادقانه بگم !!!


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۶ ، ۲۱:۱۷
رویا رویایى

این روزها که مدتی از دفاعم گذشته افسردگی پسا دفاع گرفتم...
 با تمام پوست و استخونم دارم بیکاری رو درک می کنم...
 کاش امسال سال کار باشه ...
برام دعا کنین به هر دری میزنم نمیشه.
 دعا کنین گر زحکمت ها تموم بشه ز رحمت ها شروع بشه
 چقدر سخته ... الان بیشتر هر چیزشرمنده پدر و مادرمم 
 الان فکر می کنن چه بچه ی بی عرضه ای دارند  ولی من تلاشمو کردم ...
 کاش تموم بشه این شرمندگی ...
اصلا دلم نمی خواد صبح بشه...
صبح میشه روز از نو میشه ولی روزی از نونمیشه...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۶ ، ۰۱:۰۹
رویا رویایى

 اون رفت ...چون نمی تونست بمونه
 این روزها فقط همینو به خودم میگم
 ولی اگه برگشت ... خواست بمونه ...
ازش می پرسم چرا رفتی؟
 نه ... شاید هم نپرسم فقط بگم دلتنگت بودم...
چه خوب شد برگشتی...
اون رفته و من چه ساده لوحم که امید به برگشتنش دارم
 دلیلش هر چی باشه اون حق نداشت اینطوری بی خبر از زندگیم بره
 همونطور که حق نداشت بی خبر به قلبم بیاد...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۲۳
رویا رویایى

کاش کابوس زندگی با رویای مرگ تمام شود.

این روزها حس می کنم زمان جای رویاها و کابوس هایمان را تغییر داده چیزی که چند سال پیش برایم رویا بود کابوس این روزهایم شده است.کاش دوباره بتوانم دلیلی برای زندگی و ادامه پیدا کنم.وگرنه مجبورم زیر چرخ زندگی که مدام در حال حرکت است له شوم.
ما محکوم به زندگی هستیم ... ما را به زمین تبعید کرده اند.
چقدر بد که شروع و پایان این دوره سخت به اختیار ما نیست...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۵ ، ۲۳:۱۸
رویا رویایى

 

این غزل عجیب به دلم نشست
حتما از دل شاعرش بیرون آمده که لاجرم بر دل من نشسته 
حکایت این روز های منه که هیچکس منو نمی فهمه...
گفتن خیلی چیز ها بی فایدست چون درکش برای دیگران سخته
پس بهتره تا حالا که نگفتیم باز هم نگیم...
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند
 
سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین
قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند
....
 
غزل از: کاظم بهمنی
از کتاب: پیشآمد / نشر شانی / چاپ ششم 1392


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۵ ، ۰۱:۱۴
رویا رویایى

 

رفتن بد نیست ...اما اگر کسی که می رود از اول بداند کد  می خواهد برود...
آه...این دیگر عادلانه نیست...
قلبم طاقت حضور عاشقانه تو را نداشت...
قلبم رفتن تو را باور نداشت...
و چشمم هنوز به خاکستر آتشی دوخته شده که تو افروخته بودی...
سرده ... خیلی سرد ه ... نمی توانم تحمل کنم

قلبم تحمل ظهور شاعرانه تو را نداشت...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۵ ، ۱۸:۰۶
رویا رویایى
 

یک لحظه ها یی توی زندگی هر کسی هست که تو می خندی ولی ته دلت غمگینه
 یک صورتک مسخره ... یک خنده ی احمقانه ای که به زور روی لبات نشسته 
 و تو نمیخوای لو بره که تو ی دلت چه خبره
و به آن خنده , قاه قاه رو اضافه می کنی. 
به جای اینکه حالت خوب بشه حالت بد می شه که توی این دنیا
تا بخندی همه هستن ولی وقتی که می خوای درد دلت رو بگی کسی نیست
کسی نمونه که از بار غمت کم کنه ... کاش هیچ وقت مجبور نبودیم
خنده های الکی تحویل هم بدیم وخودمون بودیم
 به راستی ما هر روز چند نقاب به صورت می زنیم
خود واقعی شما چه شکلی است???
 فکر کنم تنها جایی که به واقعیتمون نزدیکیم وبلاگ هامونه!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۵ ، ۲۳:۳۹
رویا رویایى