اى واىِ دل که معشوق از عاشقى نداند...
پنجشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۰۴ ب.ظ
راهى نشانِ من دِه که آن (کان)سوىِ دلبر آید
سازى بزن برایم تا سوزِ جان بَر آید
در جمع هر چه گشتم همتاىِ او ندیدم
رویى نشانِ من دِه تا یادِ دلبر آید
گشتم میانِ گل ها پیدا نشد گلى تا
با سرخِ آن لبانش رنگش برابر آید
عطرش چگونه گویم وصفش نمى توان کرد
هر بار آید از ره بویى زِ عنبر آید
خواهم که شعرى از خود تقدیمِ او نمایم
بیتى ندارم اما در شأنِ او در آید
آن چشمِ مست و نازش از یاد بردم اما
لبخندِ دلفریبش با فتنه در سر آید
هر کس سراغِ من را گیرد به او بگویید
محتاجِ روى اویم او وقت دیگر آید
دل خوش به دیدنِ او در خواب بودم اما
حتى به خواب و رویا چندى است کمتر آید
۹۷/۰۱/۲۳
درود رویا بانو
شعر از کیه ؟