بسوزانم
سه شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۶، ۰۲:۴۰ ق.ظ
گرت هر شب بگویم عاشقم باز می گردی
بدین تلخی که رفتی نازنینم باز می گردی
وگر دلبر تو باشی بیدلی را آرزو دارم
شقایق را به جای آن می گذارم باز می گردی
نمی گیری سراغی یا نمی آیی به بالینم
بمیرم گر بدانم با مرگم باز می گردی
بسوزانم چو سیمرغی به پا خیزم ز گورم من
که خاکم سرد می کند من هم باز می گردی
نمی دانی شرابم را از انگور نمی گیرم
دچارم من به چشمت گیج و مستم باز می گردی
زمانم را نمی دانم نشانم را چه می پرسی
هزاران سال در کلبه ی احزانم باز می گردی
که در بومم چنین تقدیر شد خاکستری باشم
از این رو رنگ رویا را ندارم باز می گردی
چو روحم بی تو یک تن هم مرا هرگز نمی بیند
که از ذهن آینه ی در خانه رفتم باز می گردی
۹۶/۰۴/۰۶