بغض با طعم بادام زمینی ...
شنبه, ۶ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۲۳ ق.ظ
چشمانم را بستم...
تا تو حلقه اشک چشمانم را نبینی...
اما اشک نامردی کرد و بر روی گونه نشست تا شاید تو آن را ببینی...
اما تو باز آن را ندیدی و آن خودش را به چانه رساند تا تو آن را ببینی...
ولی تو حرمت آن را شکستی و آن به زمین افتاد و محو شد...
و من شروع کردم به خوردن بادام زمینی و نمی دانم
چه زمانی می شود که دیگر بغضم را با بادام زمینی نخورم
و های های بی آنکه نگران باشم دفترم را اشک باران کنم
۹۵/۰۹/۰۶