ترسم از نبود توست... غمم از بودنت...
شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۶، ۰۶:۵۲ ب.ظ
زمانی که خنده به لبانم نشیند
غباری ز غم ها به جانم نشیند
غمت را به من گو که من خود غمینم
سخن را ز دل گو به دل هم نشیند
ندارم کسی را که فهمد دلم را
تو گو بر دلت تا کنارم نشیند
سکوتم نشان از رضا نیست دانی
که اجبار بر جان کلامم نشیند
مپرس از دلم تا کی اشکم نهان است
که رازی ز دل بر زبانم نشیند
که جانم بسوزد روانم رها کرد
غمم قطره بر چشم ماتم نشیند
از این رو ترسم که انبوه غم من
دمی در نفس شاد یارم نشیند
ندیدم من هم تو را شب به رویا
چرا ترس ها بر خوابم نشیند
۹۶/۰۴/۲۴