شکرانه
آنکه شد محرمِ اسرار در این خانه تویى
آنکه برد است دل از این مَنِ دیوانه تویى
سازِ دل از غم بسیارِ تو ناکوک شد است
آنکه زد با دِلِ ما نغمه ى مستانه تویى
آشِنایان همه پیمانه ى ما مى شکنند
عهد و پیمان به تو بستیم که بیگانه تویى
گر چه درویش منم بى خبر از خویش منم
تاجِ سر نورِ قمر شاهد شاهانه تویى
دیگران همچو هوس بر دِلِ ما رهگذرند
گِردِ آن کس که بگشتیم چو پروانه تویى
هم نیازى همه نازى تو گناهى و ثواب
همه درمان و به جانم تَبِ جانانه تویى
در پِىِ پشت و پناهم که به آن تکیه کنم
به گمانم که همان شانه ى مردانه تویى
شکرِ ایزد که تو را بر رَهِ تقدیر نوشت
آن دلیلى که دهم این همه شکرانه تویى
هر کسى را به نهانخانه ى دل ره ندهیم
آنکه بنشسته به دل سهل وصمیمانه تویى
شکرِ ایزد که تو را بر ره تقدیر نوشت ...
شکر