هنر هشتم , هنر دل شکستن است
پنجشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۶، ۰۴:۲۵ ق.ظ
یک نفر با سنگ سرت را می زند می شکند
با تو به دکتر می آید
دکتر بخیه می زند خوب می شود
شاید جای زخم هم نمی ماند
ا گر بماند می شود خاطره شیرین
آن نفر شاید شود رفیق صمیمی
یک نفر دلت را نه با سنگ
با زبان نرم اما تند می شکند
می رود در کنارت نمی ماند
زخمی که دکتر ها جوابت می کنند
چون فقط خودش می تواند بخیه بزند تا خوب شود
آنقدر زیاد خون می رود از زخم
که قلب سرد می شود سنگ می شود
جای آن می ماند درد می شود بغض می شود خفه ات می کند
یک نفر آمد
دلم را شکست
رفت
هر چند وقت یک بار می آید
نمک روی زخم می پاشد تا با سوزش زخم , عشقش را به من ثابت کند
و ثابت کند که حواسش به من هست این چه جور عشق است
بعد می رود
زخم دلم درد شده بغض شده خفه ام می کند
شده خاطره تلخ اما هنوز امیدی هست
مراقب هستم نفرت نشود.
۹۶/۰۴/۰۱