یادت نیست...
سه شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۶، ۰۹:۴۹ ب.ظ
افسوس که یادت نیست
دست من سرد بود و دست تو گرم
زمستان را دوست داشتم و
تابستان را هم
هر چند سرد بود و هر چند گرم
دلیلی بودند تا
دست هایمان باشد در دست هم
پاییز مگر فصل عاشقی نیست
پس چرا دست من هست
دست تو نیست
افسوس که یادت نیست
تو کوچ کردی از قلب من
که این کوچ را بازگشتی نیست
دل من منتظر بهار می ماند
این حرف ها که سرش نیست
آخر، کار خودش را می کند
پیامی خواهد فرستاد
پیامی که جوابش نیست
افسوس که یادت نیست
هر روز التماس می کند به من
این دلم که دل مغروری نیست
۹۶/۰۴/۰۶