شهرِ بى باران
يكشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۶، ۰۶:۵۴ ب.ظ
دلم چون شهرِ بى باران هوایى تازه مى خواهد
خیالم تر شدن در کوچه بى اندازه مى خواهد
ببندم چتر و دستانم به رویش باز بگشایم
بیابانم که آغوشم نَمى پاییزه مى خواهد
غبارى شهرِ دل را در سکوتى تلخ پوشانده
چنین شهرى دلش بارانِ پر آوازه مى خواهد
نمى بارد درونم ابرِ دلتنگى عجیب این است
که باریدن ز چشمانم چو من انگیزه مى خواهد
زمین مى لرزد اما او ز ماتم ها چو این مردم
پس از غم ها و رفتن ها دلش پس لرزه مى خواهد
خداوندا در اینجا شهر بى موسى عصایى نیست
ز آسمانت زمین اعجازِ چندین روزه مى خواهد
بهارى بس مه آلودست و برگشتن بسى دشوار
پرستویى مهاجر راه را پاکیزه مى خواهد
نوشتم از چنین سیلى ز حسرت هاى بى باران
که آینده ز عبرت هاىِ ما هم موزه مى خواهد
پ.ن : حیفم اومد حالا که گفتمش شما نخونین :)
۹۶/۱۰/۲۴
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
هم میهن ارجمند! درود فراوان!
با هدف توانمند سازی فرهنگ ملی و پاسداری از یکپارچگی ایران کهن
"وب بر شاخسار سخن "
هر ماه دو یادداشت ملی – میهنی را به هموطنان عزیز پیشکش می کند.
خواهشمنداست ضمن مطالعه، آن را به ده نفر از هم میهنان ارسال نمایید.
آدرس ها:
http://payam-ghanoun.ir/
http://payam-chanoun.blogfa.com/
[گل]
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥