بی وزنی گیسوان
سه شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۶، ۰۶:۴۸ ب.ظ
قهوه را با رنگ چشمانت که نوشیدم بمان
خواب من تصویر بیداری تو ابرو کمان
ای که هم دردی و هم درمان جان
این چنین تا کی دلت با من شود نا مهربان
وزن شعرم شو از بی وزنی آن گیسوان
کرده رویا را پریشان تاب دادن های آن
یاد دارم صحبت از رفتن نشد در اولین دیدارمان
پس چه شد رفتی و تنها تر شدم من بعد از آن
من فدایی آن نگاهت با تمام روح و روان
هر نفس آهی کشم جان سوز که دور است کاروان
۹۶/۰۳/۲۳