تردید
جمعه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۲۸ ب.ظ
لحظه ی رفتن تو تردید کردم
به تمام لحظه های با هم بودن
به گل سرخ اولین روز دیدار
تبسمی که گل ها زده بودن
پاک شد تصویر تو چه زود
از خاطرات مشترک دور من
پوچ شد تصوراتم از عشق
حس عمیق و پاک دوست داشتن
خراب شد کاخ خیالی و بلند رویا
با انفجار سکوتت وقت رفتن
عادی نبود آرامش چشمان تو
هم زمان با طوفان قلب من
خشک شد دریای اشک چشمم
شروع حس سنگ را درک کردن
تکرار می کنم کوچه را هر روز
پیاده در کنار خیال تو راه رفتن
تا تقدیر از خستگی تکرار ها
عادت کند به بی تو تغییر کردن
شاید هم عبور کردی و دیدم تو را
تکرار شد حس عمیق دوست داشتن
۹۶/۰۳/۱۹
نجات است و آزادی...
تردیدی است که سر انجام به یقیین میگراید
وگلوله ای که به انجام کار شلیک میشود
احمد شاملو
برگرفته از bonbaste-ordibehesht.blog.ir