دیدار یوسف
يكشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۴۹ ق.ظ
من آماده بودم که عیبت بگویم
تو گل تر ز آنى که خارت بجویم
چو خواهم که رویت ببینم نگارا
از آن رو که ماهى به شب ره بپویم
سیاهى چشمت به شب هم نماند
که شب هم ز آن رنگ بازد چو مویم
ز هجرت نمانده غبارى به چشمم
به اشکم غبارى ز دل هم بشویم
دعا کن که روزى، اشک شوق ریزم
در آن روز، وصالت شود آب رویم
بسى چاه گشتم که یوسف ببینم
به یادم نیامد که خالى سبویم
نبودى و غم ها به جانم نشیند
چو آیى به پا خیزد از خلق و خویم
به هر جا که رفتم دگر خود ندیدم
که آن آینه دق شده رو به رویم
تو بودى که هر شب به یادش بخوابم
همانى که خواهم بیاید به کویم
امیدى به دیدار یوسف ندارم
به چشمان کورم که عطرش ببویم
۹۶/۰۵/۲۲