من به تو آموختم که...
شنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۱۸ ب.ظ
من به تو آموختم که...
زیر باران چتر نگیریم به سر
نفس درختی را نبریم با تبر
ستاره ها رو بشماریم تا سحر
در امتداد کویری ترین شب سفر
ببندیم نقشی نو از زندگی با یک دگر
غصه ها کم رنگ تر، شادی ها پر رنگ تر
در امان از زخم های سنگ های در گذر
شبیه رود باشیم، رونده تر
من به تو آموختم که بیابی بال و پر
پرواز و احساس کنی فراتر
حیف که دیر شدمت یادآور
پر نکشی از آشیانه بی خبر
یک اثری بگذاری رو صنوبر
تو کنج کوله دلت، دلم را با خود ببر
۹۶/۰۳/۰۶