نوازش رود، سنگ را تا رویاى عمیق گل شدن مى برد
دوشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۳۸ ق.ظ
رود باش
که سالها جارى مى شود
اما از رونده بودن خسته نیست
رودى که وقتى جارى نباشد
دیگر زنده نیست
رود باش
که هر چه خاک درونش بریزى زلال است
هرگز کدر نیست
رودى که تیزى زبان سنگ هاى سخت مسیر را
با نوازش صبورانه هر روز نرم مى کند
آن ها را از خود نمى راند
در آغوش مهربانى خود
لالایى آرامش مى خواند
سنگ ها را تا رویاى عمیق گل شدن مى برد
با وجود سنگ ها سازش ناکوک نیست
با سنگ ها سمفونى زندگى را
خوش تر مى نوازد
رود باش
که رویایش را هرشب قطره قطره
در جام بلورین اشک هایش جمع مى کند
تا روزى دریا شود
هرشب درون خود عایقى مى سازد
هر روز پارو مى زند
که به دریا برسد
هرچند قایق گاهى
در جریان هاى تند مسیر غرق مى شود
اما رویاى دریا شدن هرگز
لحظه اى خلاف جهت رسیدن به دریا جارى نیست
رود باش
رودى که بر سرش سایه اى نیست اما
از جان خودش به آسمان مى بخشد
تا ابر شود
بر سر بى جانى که در سرنوشت او سایه نیست
رودى که درونش غوغاى زندگى است
ماهى ها مى رقصند
ماهى ها زیبا مى رقصند
داروگ ها خبر از شور زندگى مى دهند
طراوت از تمام رود پیداست
مهتاب هر شب مهمانى خود را با ستارگان
در دامن پر سخاوت رود بر پا مى کند
رود باش و هرگز به کسى نگو
از سختى هاى مسیرى که رفتى
و دیگران آن ها را
تنها موسیقى زندگى تو پنداشتند
رود باش
با ظاهرى آرام
و هرگز به کسى نگو
از راز سقوط به دره
که آن ها دیدند و آبشارى زیبا انگاشتند
و نگو از راز هاى دیگر رازها باید راز بمانند
۹۶/۰۵/۱۶