امشب خواب مرا به اعماق بیدارى خواهد برد
سبک تر از ابر در آسمان
به پرواز در مى آیم
امشب در طوفان کابوس ها
غرق نمى شوم
شنا کردن را کابوس زندگى به من آموخت
امشب تاریک است تاریک تاریک
من هم به فانوسى نیازمند نیستم
امروز آخرین طلوع را دیدم
دیگر صبحى روشن نخواهد شد
امشب تنها شبى خواهد بود
که دیگر به تو فکر نمى کنم
امشب تنها شبى خواهد بود
که آرزوى دیدن رویاى تو را ندارم
امشب تنها شبى خواهد بود
که امیدى به صبح دیدار تو ندارم
امشب آخرین شب زندگى من خواهد بود
امشب شروع مرگ است
زنده باد مرگ، زنده باد مرگ
که یاد تو را، تصویر تو را، رویاى تو را
از من ربود
هم من را تمام کرد
هم تو را برایم تمام کرد
گاهی بود که تمام درد هایم در یک برگه انشا جا می شد
گاهی بود که پرنده ها رفیق درد دل هایم می شدند
گاهی بود که جنس دردهایم کودکانه بود
حال دیگر در یک دفتر انشا هم درد هایم جا نمی شود
دیگر پرنده ای به دردهایم گوش نمی کند
دیگر دردهایم کودکانه نیست
در میان این همه فقط یک چیز برایم مانده است
درد، فقط درد برایم مانده است.
آهنگی زیبا از مازیار فلاحی عزیز