خبر ندارید یا سرتان را زیر برف کرده اید!!!!
این همه مدت رو در روىِ مردم بودید و دروغ گفتید و از اعتمادِ این مردم سو استفاده کردید، بس نبود که همچنان ادامه مى دهید، بردارید آن نقابِ تزویر را بگذارید مردم بدانند با چه روبرو هستند تا خود راهکار بیابند این مردم مظلومند و همه جا پشتِ شما بودند حقشان نیست اینطور مقاومتِ اقتصادى کنند. آقاى رییس شما مى دانى که مسئول نابودى زندگىِ خیلى ها شمایید، شما مى دانى که دلیلِ شرمندگى خیلى از پدرها شمایید، شما مى دانى دلیل ازدواج هراسى خیلى ها به علت بیکارى شمایید، شما مى دانید علتِ اختلاف طبقاتى جامعه شمایید،شما مى دانید مسئول بلاتکلیفى عرضه و تقاضا شمایید، شما مى دانید که مسئول کمبود و بعضا نبود داروهاى بیمارى خاص هم شمایید، این همه فقط به یک دلیل، آن هم دروغ است اگر با مردم شفاف بودید درست مثل آن موقع که زیر و بمِ حکومت را فاش کردید زیر و بمِ خودتان را هم فاش مى کردید، شاید اعتراض مى کردیم، اما فنر فشار نمى شد بر کمرِ کاسبان بازار، عرق شرم نمى شد بر پیشانى پدرها، غم نمى شد در دل جوان ها، ناامیدى نمى شد در نگاهِ تدبیرها، کاش کمى دغدغه هاى مردم بى دفاع را درک مى کردید ما توقع زیادى نداشتیم فقط کاش درک مى کردید نه اینکه بگویید مردم فشار را تحمل کنند براى صادرات خوب است اینطور برخوردها بى انصافى در حق این مردم است... کاش به مسئولین همدردى یاد مى دادید در تکرار مکرر جلسات خود.
کسى که مى خواهد دو سال از عمرش را یک شبه حذف کند دنبال کسب افتخار نیست استاد بزرگ او دیوانه شده دخترى از جنس باد در اندیشه هاى دخترانه ات رها باش و از جنس باد بمان میدانم جالب نیست گفتن اینکه مى روى اما من هم آدمى نیستم که بى دلیل محکم بروم و اهل اینکه پست رفتن بزارم که بگویند نرو بروى شمعدانى ها دق مى کنند آقاى سر به هوا سرم به سنگ خورده دعوا دارم اما طرف زورش مى چربد آقا رضا شما عاقل تر از آنى که دیوانه شوى بهرنگ خان خیلى ممنونم که موجب خنده وشادى هستى ریحانه جونم مى خواستم جایى بروم که دست خیالم به اینجا نرسد فرشته ى بى بال مهربانم هر کارى شدنى است مى خواستم ماجرا در جایى تمام کنم که شروع شده پسرک تنها دلیل رفتن تلخ است رویاى بى پایان بیان روزى پایان مى یابد ...
این روزها چنان اوضاع مملکت قمر در عقرب است که مردم به سختى زندگى مى کنند آدم باید ابله باشد که به مسائل پیش پا افتاده فکر کند رفتن یا ماندن اهمیتى ندارد پیش خود فکر نکنید که خوشى زد زیر دلش نه بر عکس به اندازه ى کافى در زندگى هاى خود استرس و نگرانى داریم تضمین آرامش ممکن نیست ...
نه به خاطر کسى مى رفتم نه به خاطر کسى مى مانم ... تنها ترس از پشیمان شدن است که پاى اراده را سست مى کند.
و بعد از این همه خستگى کسى پیدا مى شود از جنسِ نسیم تا دورت بگردد و دست هایش، لا به لاى تارهاىِ موهایت آهنگِ مهربانى بزند کسى که تو را مثل بوىِ نمِ خاکِ باران زده در نفس هایش ادراک مى کند و شاعرِ برگ هاى سفید عمرت مى شود و تو، شهرزادِ قصه هاى هزار و یک شبِ او
کسى که همیشه در رویاهایت پرسه مى زند و تو تمام کوچه باغ هاىِ سبز آشنایى را با او بارها قدم زده اى او مى آید تا در کافه هاىِ روشن شب هم آغوشِ هم عاشقى را از بَر کنید یک نفر مثل من، یک نفر مثل تو در مختصات زندگى ما مى شویم ...
چند وقتى هست که شاهد اتفاقات نه چندان جالب در بیان هستیم اول از همه اینکه رسالت بیان را فراموش کردیم و به سمت و سویى مى رویم که مناسب فضاى پاک و صمیمى بیان نیست من منکر این نمى شوم که هر کسى میتواند در وب خود هر مطلبى را منتشر کند اما به نظر شما درست است که در بیان که باید مهد ادب و متانت و فرهنگ باشد هر فردى ابراز تنهایى کند و بعد بلافاصله در حرکتى شنیع دیگران به او ابراز محبت و عشق کرده و با الفاظى زننده یکدیگر را خطاب کنند و رسما اخلاق را زیر سوال ببرند بیان جایگاه ویژه اى در قلب هر کدام از ما دارد اما اگر بخواهد به فساد اخلاقى کشیده شود موجب دلسردى اهل قلم خواهد شده و هیچ پناهى براى فرهنگ ما باقى نمى ماند حتما شما نیز شاهد این گونه برخوردها بوده اید امیدوارم بیان همانند جامعه به انحطاط اخلاقى کشیده نشود و کاش مسئولین بیان نظارت بیشترى بر وبلاگ ها داشته باشند چطور وقتى کسى که از وبلاگش کاملا مشخص است که انسان شوخى است و خنده را در بیان آورده سریع جبهه میگیرید که از بیان حذف شود که از نظر بنده خندیدن هیچ مشکلى ندارد اما همان افراد معترض در برخورد با وبلاگى که مشکل اخلاقى دارند نه تنها اعتراضى ندارند بلکه کاملا با وى همکارى مى کنند و هیچگونه مخالفتى با این فضاى زننده در بیان ندارند .در آخر کارى نکنید که دیگر پناهى امن براى اهل قلم نماند.
با تشکر رویا
مادرِ عزیز ترین جانم، فرشته ی سرنوشتم،
امروز هوای این را کردم از تو بنویسم خدا سایه ات را بر سرم نگه دارد ... ای جانم به فدای تو، نگاه سبزت بدرقه ی زندگیم باشد... زحمت های تو را، نخوابیدن های تو را نگرانی هایت را، بی تابی های تو را، فراموش نمی کنم ... فداکاری هایت را سرلوحه ی زندگی ام خواهم کرد... نفسم، اولین و آخرین پناهِ جانم عاشقانه دوستت دارم...جبرانِ مهربانی ات ممکن نیست اما خاکِ پایت می شوم تا قدم بر فرش قرمز قلبم بگذاری...قطره ای از دریای محبتت را تقدیمت می کنم... مباد آن روز که لبخند رضایتت را از من دریغ کنی.
این آهنگ زیبا تقدیم به دوستای وبلاگی گل
شب که مى شود، فریادِ جیرجیرک ها و سکوتِ دیوارها، گوش دختر را پر مى کند، طنابِ دارِ بغضى تاریک، بر گلویش حلقه مى زند و او خود را به دره ى رویا پرتاب مى کند تا پاسخ احساس هاى سرگردانش را در آنجا بیابد. همراه رود دلتنگى مى شود تا به دریاى آرزوها برسد. در اعماق تاریک دریا چراغ جادویى میابد و قلبش از شدت رسیدن به سه آرزویش تند و تند مى زند. در خیالاتش غرق مى شود تا سه آرزوى خود را از میان انبوه آرزو ها انتخاب کند که ساعت سرد آهنى در گوشش جیغِ بیدارى مى کشد.
اى کاش شب کمى طولانى تر شود تا او به سه آرزویش برسد، اى کاش او مى دانست که دره ى رویا، سیاه چاله ى تکرارِ غریبانه ى تلخ کامى ها و نرسیدن هاست
چقدر قشنگ است دنیاى کسى عشق را تجربه مى کند و به خاطر کسى که از ته دل دوستش دارد مخالف امواج دریا به جلو پیش مى رود گرچه از نگاه خیلى ها، او غرق مى شود اما او به آرامش ساحل آن سوى دریا مى اندیشد و دل به دریا مى زند و تا آخر مسیر پیش مى رود چشمانش از شادى برق مى زند، حتى نوشته هایش بوى گل هاى مهربانى مى دهند به او تبریک مى گویم گر چه خودش هیچ وقت ندانست که من با نوشته هاى او بود که وبلاگ نویس شدم ...
دختران عزیزِ سرزمینم،
در هر جاىِ این وطن که هستید شمال و جنوب، شرق و غرب ، سکوتى را که در باورتان به غلط گنجاندند بشکنید و بى حرمتى و تعرض و بى پروایى جنس مخالفتان را فریاد بزنید.مبادا که شما را ضعیفه بخوانند و گمان کنید که ضعیف هستید. مبادا که خود را جنسِ برتر بدانند و فرمان هوس رانى در شهر برانند و شما در مقابلشان گردن کج کنید. گذشت آن زمانى که مى گفتند دختر حرف نمى زند، دختر اعتراض نمى کند. پاره کنید این سند بردگى را که نسل به نسل پدرانتان مهر تایید بر آن زده اند آبروى شما زمانى مى رود که سکوت کنید تا مردان قوم و قبایلان ٤١ دختر دیگر را در عمق شوراب هاى اشک هاى پنهانىِ چاهِ شهوت خفه کنند. زمانى که لذت گناه فراگیر مى شود پنهان کردن مسببان گناه جایز نیست زمانى که پرده هاى حیا دریده شدند آبرو دارى و سرپوش گذاشتن جایز نیست مسئولینى که دم از دین میزنید، در کشور شما هم جنس هاى شما هر روز برگى تاریک تر و ننگین تر از دیروز بر کتاب تاریختان اضافه مى کنند از دین تنها همین کافى بود که به یک جمله از آن عمل مى کردید اگر دین ندارید حداقل آزاده باشید چه برسد به شما که ادعاى دینداریتان گوش افلاکیان را کر کرده و صف هاى منظم عبادتتان شیطان را فریب داده، آزاده باشید و حق مظلوم را از ظالم بستانید و بیش از این نام اسلام را خدشه دارِ نامسلمانان نکنید.
دختران سربلند و پاک دامن ایرانى مبادا که از حیا و شرم سرتان پایین باشد و نبینید که اطرافتان چه مى گذرد سرتان را بالا بگیرید و چهره ى دیو صفتان شهر خود را رسوا کنید تا شیشه ى عمرشان را بشکنیم.
عزیزترینم،
حال که چند روز بیشتر به دیدنت نمانده، از دلتنگى و شوق لبریزم، روز و شب لحظه ى دیدار را براى خودم تجسم مى کنم و در کنارِ تنهایىِ شمعدانى هاىِ پنجره که مى نشینم همراه گنجشک ها مى شوم و دلم پر مى کشد براى عطر آغوشت.
پرستوى مهاجر من،
کى به آشیانه ى کوچک قلبم باز مى گردى تا آن را که از دورى و نبودنت ویران شده با دست نوازشگرت ترمیم کنى، آه، دلم لک زده براى نوشیدنِ سرمستى، از جام بلورین چشمانت که در همان نیمه ى اولین نگاه، جهانم را مستعمره ى خودش کرد و پس از آن در سیاهىِ هر شب، درخششِ چشمانت را در دلِ رویا یافتم. بیا که تو تعبیر خواب هاى درخشان رویا هستى.
نفسم،
تو را بیشتر از جانم و به اندازه ى وسعت آسمانم دوست مى دارم.
چالش رادیو بلاگى ها
دعوت مى کنم از فاز تو فاز^-^ (زود باش بنویس منتظرم)