جعبه ى گمشده های من، تویی
شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۳۰ ب.ظ
خواب به چشمانم نمى آید
انگار آن هم رفته هوایى بخورد
مثل دل که رفت هوایى بخورد
و عاشق شد
از آن روز دیگر کسى دلِ من را ندید
دلم گم شد
در هیاهویى که چشم تو بر پا کرده بود،گم شد
امشب خوابِ من هم نیست
اوهم عاشق رویا شد
اوهم گم شد
از حیرانى چشم من
پیداست که سه گم شده دارد
نخست چشم تو را گم کرد
و هم زمان دل گم شد
و حال که خواب هم نیست
مى دانم پیدا کردن چشم تو
ارزش این همه گم شدن را دارد
اگر چشم تو را پیدا نکنم
من خودم را هم گم می کنم
گور مى کنم
و اما تو
تو جعبه ى گم شده هاى من هستى
هر چه گم می شود می دانم که پیش توست
دل و خواب هر دو به سوی تو پرواز کردند
چشم تو خواب و دل من را جلد خود کردى
مجنون تو شدم
عقل هم دیگر ندارم
هر چه از من باقى مانده با خود ببر
به جای آن چشمت را بیاور
هر چند مى دانم در این معامله
باز هم تو ضرر مى کنى
۹۶/۰۵/۲۱