دره ى رویا
شنبه, ۲ تیر ۱۳۹۷، ۱۲:۵۱ ق.ظ
شب که مى شود، فریادِ جیرجیرک ها و سکوتِ دیوارها، گوش دختر را پر مى کند، طنابِ دارِ بغضى تاریک، بر گلویش حلقه مى زند و او خود را به دره ى رویا پرتاب مى کند تا پاسخ احساس هاى سرگردانش را در آنجا بیابد. همراه رود دلتنگى مى شود تا به دریاى آرزوها برسد. در اعماق تاریک دریا چراغ جادویى میابد و قلبش از شدت رسیدن به سه آرزویش تند و تند مى زند. در خیالاتش غرق مى شود تا سه آرزوى خود را از میان انبوه آرزو ها انتخاب کند که ساعت سرد آهنى در گوشش جیغِ بیدارى مى کشد.
اى کاش شب کمى طولانى تر شود تا او به سه آرزویش برسد، اى کاش او مى دانست که دره ى رویا، سیاه چاله ى تکرارِ غریبانه ى تلخ کامى ها و نرسیدن هاست
۹۷/۰۴/۰۲