شگفتا من فراوان راز، درون دل نهان دارم
نمی گویم کسی را تا جنون هم من توان دارم
به دل گر دسیسه ی شبیخون کند لشکر غم
هراسی من ندارم چون دلی برنا و جوان دارم
مباد آن روز من را همچو یک مرداب پنداری
نمی مانم چنین ساکن که خیالی روان دارم
نگو با من بهاری شوم در پایان زمستان ها
زهی بر من بهارم که گاهی هم خزان دارم
نمی خواهم شکار آسان زمانه ی بی رحم باشم
پریشان نشو من بس تیر و با چندین کمان دارم
نگیرد جای، دل من در درون تنگ آب بی ماهی
که اقیانوسم و آرامشی در هر جهان دارم
دلم خوش با همین یک دوست، بس یکرنگ و بی ریا
صداقت پیشه می سازم و افکاری عیان دارم
هواخواه یاری شوم جانم فدایش باد خدا داند
که من را گفت بی شک هر آرزو داری همان دارم
چو رویاهای من شوریده خواهد شد ز بی شعری
گهی در خواب و بیداری بگویم تا زمان دارم
افسوس که یادت نیست
دست من سرد بود و دست تو گرم
زمستان را دوست داشتم و
تابستان را هم
هر چند سرد بود و هر چند گرم
دلیلی بودند تا
دست هایمان باشد در دست هم
پاییز مگر فصل عاشقی نیست
پس چرا دست من هست
دست تو نیست
افسوس که یادت نیست
تو کوچ کردی از قلب من
که این کوچ را بازگشتی نیست
دل من منتظر بهار می ماند
این حرف ها که سرش نیست
آخر، کار خودش را می کند
پیامی خواهد فرستاد
پیامی که جوابش نیست
افسوس که یادت نیست
هر روز التماس می کند به من
این دلم که دل مغروری نیست
آهنگ فوق العاده زیبا همایون شجریان(آلبوم رگ خواب)
آهنگ آهای خبردار همایون شجریان
**امیداورم لذت ببرید**
تو این تعطیلات من مسافرت نرفتم که به کارم برسم ولی اگه می رفتم بهتر بود
چون مامانم رفت مسافرتو یک عده اومدند ما رو از تنهایی در بیارند خخخ ...
انصافا خوبم عمل می کنند یک لحظه هم تنها نشدم افسوس که دل ما
اینجا خوش است مجالی نیست باید برم کلی هم کار مردم دستمه
که باید انجام بدم به همه هم قول دادم آخه این چه اخلاقی من دارم
وای یکی یکی دارن زیاد می شن خدایا به فریاد من برس کمتر اینطوری از
اوضاعم می نویسم ببیند چی شده که پناه آوردم به نوشتن خخخ ...
شاعر میگه از محبت خارها گل می شود:)
منتظرم گل شم
گرت هر شب بگویم عاشقم باز می گردی
بدین تلخی که رفتی نازنینم باز می گردی
وگر دلبر تو باشی بیدلی را آرزو دارم
شقایق را به جای آن می گذارم باز می گردی
نمی گیری سراغی یا نمی آیی به بالینم
بمیرم گر بدانم با مرگم باز می گردی
بسوزانم چو سیمرغی به پا خیزم ز گورم من
که خاکم سرد می کند من هم باز می گردی
نمی دانی شرابم را از انگور نمی گیرم
دچارم من به چشمت گیج و مستم باز می گردی
زمانم را نمی دانم نشانم را چه می پرسی
هزاران سال در کلبه ی احزانم باز می گردی
که در بومم چنین تقدیر شد خاکستری باشم
از این رو رنگ رویا را ندارم باز می گردی
چو روحم بی تو یک تن هم مرا هرگز نمی بیند
که از ذهن آینه ی در خانه رفتم باز می گردی
چرا امشب به غیر رخ یار ماهی را نمی بینم
خدا داند به مقصد دلت راهی را نمی بینم
به سر منزل رسید این کاروان عمر بی یوسف
بدین غم شوره زار عشق، من چاهی را نمی بینم
چو آهم، سرد و سیه جدا افتاده از آتش گرم
ز بی مهری دلت من آتشگاهی را نمی بینم
مرا چشمت به یک غمزه رسواترینم کرد
تنیدم دور خود پیله، نگاهی را نمی بینم
کجایی بی تو دنیا جنگلی پر ز صیاد است
به جز آغوشت که جان پناهی را نمی بینم
تو را دیدم من اول بار، دل قرعه به نامت کرد
مکرر گشت و اما دلبخواهی را نمی بینم
جوانی من حرام آن یک نظر جایز حلالم شد
درون آتشم اما من که گناهی را نمی بینم
نمی دانم بلایی را که بر سر من همی آمد
به رویا هم که خشنودی غمکاهی را نمی بینم
آهنگ بهت قول میدم محسن یگانه(عزیز)
آرامش هست دلتنگی هست دوری هست
در کل قشنگ هم هست
امیدوارم گوش کنید و لذت ببرید